این ننگ دارد می برد با خود حریم آبروهاشان
محراب دارد می زند بر سر از این اوقات بی دردی
وقتی به روی خون مردم می چکد آب وضوهاشان
اصلا نمی فهمند اندوه نشسته روی دلها را
نیس فرانسه می شود تا سرزمین آرزوهاشان
ژن های خوب اینجا همیشه ادعای سروری دارند
ما مانده ایم و سفره ای خالی و آروغ گلو هاشان
کاری عبث باشد اگر از درد با ایشان سخن گویی
وقتی خمارند از نشاط و خلسه ی بعد از سبوهاشان
کالای یک رنگی ندارد اعتباری پیش این مردان
مردان بی دردی که پنهانند در سر مگو هاشان
بیرجند 96/10/29
عاشقا نه های غزل...برچسب : نویسنده : zaynali1349o بازدید : 194