به کام تشنه ی دریا دو قطره از لب فنجان
شکستنی شدم آری چه می شود که بریزی
به بند بند تن من تو ای بهانه ی باران
بیا که بی تو نمانده نشان زهیبت دریا
بیا که بی تو نمانده شکوه حرمت انسان
پدر ندیده ولی از پدر نشانه اش این بس
دو خط وصیت ناب و نوای غیبی قرآن
خوش است آنکه نماند اثر ز خاک تن من
خوش است آنکه بمیرم به خاک پای شهیدان
چه غم اگر که گرفته بهشت پاک خدا را
تویی بهشت دل من به رغم تیره ی شیطان
که شهر بی تو همیشه پر از سراب و فریب است
بریز جام خدا را به کام تشنه ی تهران
غروب جمعه گذشت و خبر ندارمت ای ماه
غروب جمعه ی بی تو شبیه غربت زندان
بیرجند 30/5/95
عاشقا نه های غزل...برچسب : به سفر, نویسنده : zaynali1349o بازدید : 360