ردبوسه

ساخت وبلاگ
مثل یک پادگان بی سرباز در دل جنگلی رها مانده

کورسویی نمانده در جانم از خدای خودم جدا مانده

چون بلوطی که پیر و فرتوت است بر تنم مانده خاطراتی تلخ

غیر وهم و جنون نمی باشد خاطراتی اگر که جا مانده

انتحاری شدم جنون دارم می شود از تو دست بردارم

مثل تصویر مانده در اوهام از تو تنها همین صدا مانده

این صدای تو نیست در گوشم؟ این که گفتی برو نمی خواهم

میروم از نگاهت  اما بغض پشت چشم تو  بی هوا مانده

شب اگر چه سیاهی اش مطلق راز ما را نمی کند پنهان

پرده پوشی نمی توان کردن رد بوسه به گونه ها مانده

رفتی و کوچه را قرق کردند غم و اندوه و حسرت و فریاد

ای فدای غبار پاهایت چشم من پای توتیا مانده 

                                               بیرجند 97/5/9

 

عاشقا نه های غزل...
ما را در سایت عاشقا نه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaynali1349o بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:17