تقدیم به جانبازان اعصاب و روان

ساخت وبلاگ

قلب مریضت پشت هم هی درد می گیرد

آخر تو را از من همین نامرد می گیرد

آن ترکش همپای تو با بی زبانی ها

جا مانده در قلبت دراثنای جوانی ها

در کربلای چندم از سال هزار و شصت

در خانه ی ما هر دقیقه کربلایی هست

هی هر دقیقه آب می خواهی عطش داری

سقای سنگر می شوی در خواب و بیداری

دور سرت همواره گیجی نهانی هست

هر زخم تو اندازه ی جنگ جهانی هست

با آسپرین ها می روی همپای آرامش

آنتی بیوتیک های مانده مات این ترکش

وقتی شفایی نیست در آنتی بیوتیک ها

باید بلرزی هی همیشه بعد این تیکها

هی درد می گیرد جراحت های بسیارت

بسیار می ماند نقاهت های بسیارت

بر روح و جسم و جان و عمرت تاول افتاده است

یعنی سر و کارت به گاز خردل افتاده است

این اسپری ها این نفسهای پر از خردل

پشت سر هم زخمهای چرکی و تاول

هی در سرت هرشب صدای انفجاری هست

آژیرهای در سرت ثبت نواری هست

هی بالش زیر سرت را می کنی سنگر

هر روز اینجا یک بسیجی می شود پرپر

هر روز میگویی شهیدی دیگر آوردند

هر روز میخوانی شهید بی سر آوردند

از کودکی دیدم تشنجهای بی حد را

دیدم نقاهتگاه جانبازان مشهد را

آن روزهای دلهره آن روزهای سخت

آن بستن دستان تو در انزوای تخت

مرفین زدنهای فراوانی که شاید که

بس حرفهایی از دهان تو نباید که

آن سر زدنهای به دیوارت که یادم هست

هول و هراس آن پرستارت که یادم هست

آن زل زدنهایت به یک مفهوم ناپیدا

آن تیرگی چهره ات گاه تشنجها

با این همه اما پدر هستی برای من

بین من و دشمن سپر هستی برای من

                                   بیرجند 99/7/30

عاشقا نه های غزل...
ما را در سایت عاشقا نه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaynali1349o بازدید : 154 تاريخ : شنبه 24 آبان 1399 ساعت: 10:56