عاشقا نه های غزل

متن مرتبط با «شب و رود بی انتهای ستارگان» در سایت عاشقا نه های غزل نوشته شده است

برای مظلومیت مردم فلسطین

  • تو زخمی پر از ناله زخمی عمیققرین غم و درد و آه و دریغتو داغی که یکباره گل کرده ایچراغی که یکباره گل کرده ایطنین نوایی شکسته توییو در خاک و در خون نشسته توییتو ای کوچه هایت به رنگ غروبهمیشه هوایت به رنگ غروبهلا محض فریاد خاموش قرنفلسطین عزیز فراموش قرنتو ای زخم خورده پلنگ غیوریل صف شکن صخره ی پر غرورتو فریاد محضی تو شب نیستیتو از ما جدا یک وجب نیستیفلسطین غمت را فراموش کنطنین صدای مرا گوش کنمبادا تو را زیر پا بنگرمو از دین و قرآن جدا بنگرممبادا یهودی صدایت کنندمبادا مبادا جدایت کنندتو ای زخمی گرگهای پلیدتو ای سرزمین صبور ای شهیدهلا قبله ی اولین منیغم اول و آخرین منیدلم بود و شب شب که دیرینه بودسکوتی پر از نفرت و کینه بوددلم بود و یک مشت شمع غریبگرفتار پروانه ای خود فریبشب از هر طرف پنجه افکنده بودشب از گریه و رنج آکنده بودکه یک پنجره ناگهان باز شدصدای کسی رعشه انداز شدهلا مردمان پایداری کنیدو دشمن همینجاست یاری کنیدهمین جا همین جا کنار شمافرازنده ی چوب دار شماشما را تب می پرستی چکارشما را به افیون و مستی چکارخدا بشکند شک و تردیدتانبه گریه نشیند شب عیدتانهلا غزه را غم فرا آمده استبه درد و محن مبتلا آمده استجهود زمان بس ستم ریختندبه هرکوچه اش گرد غم ریختندببین شهر را شعله سرکش گرفتو یک باغ لاله که آتش گرفتغم و درد و آه فغان را ببینزمین خوردن کودکان را ببینببین تکه تکه تن و دست و سرببین کودکانی شده بی پدرجهود آنچنان آتش افروختندزمین و زمان را بهم دوختندامام زمان زندگی تیره شدو ظلم و ستم بر همه چیره شدیکی مثل آلاله پرپر گذشتببین کودکی را که بی سر گذشتببین دست آلاله را بسته اندببین زخمها را که پیوسته اندجهان را سراسر خباثت گرفتزمین بوی گند سیاست گرفتپدر داغ مرگ پسر را چشیدو آفت از , ...ادامه مطلب

  • به بهانه دفن شهید گمنام در شرکت کویرتایر

  • پیداتر از آنید که گمنام بمانیداین حق شما نیست که بی نام بمانیدهی حادثه ها پشت سر حادثه بسیارپیغام شما هست که آرام بمانیدآرام بمانید دل آرام شما هستهم برسر پیمان دل آرام بمانیدگفتید بسوزید که خوش ساختنی هستدر آتش ایام بدا خام بمانیدباید بدرخشید در این تیرگی شامتا روشنی گردش ایام بمانیدبیرجند 6/10/401 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ویک عاشقانه....

  • و از زن های زیبای جهان دل می بری دخترکه از زن های زیبای جهان زیباتری دخترفراوانند دخترهای زیبا توی شهر مامیان دختران شهر چیز دیگری دخترصدایت مثل بارانهای پاییزی دل انگیز استبزن بر چنگ آرامش بخوان از هر دری دخترقدم بگذار آهسته میان کوچه های شهرکه زیبایی خطر دارد ز هر زیبا سری دختربخندانم بگریانم مرا مجذوب خود بنماز هر سویت که می بینم خدایی محشری دختربه خال گونه های تو قسم هر بار می لرزمچو پنهان می کنی مو را درون روسری دخترقرار ما کنار کاجهای سرد پاییزی فراموشت مبادا هان قرار آخری دختربیرجند 1401/10/7 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حال خوش

  • حال خوشی است پس بنشین اعتراف کنیعنی حساب دلت را دوباره صاف کندر ازدحام اینهمه غوغای  بندگیبنشین حوالی دل من اعتکاف کنباید بیاوری دلی از جنس عاشقیوانگه به دور آینه قصد مطاف کنیا چون بهار با دل عاشق سخن بگویا خنجر زبان خودت را غلاف کنتنها به گرد کعبه نباشد طواف ماهر جا دلی شکسته که دیدی طواف کن(در کوی تو شکسته دلی می خرند و بس)بشکن دل رمیده ی ما را و صاف کن                                بیرجند1401/3/2 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سفره ی بی نان

  • از سفره اگر نان برود می رود ایمانای وای بر آن سفره ی خالی شده از نانباید به مسلمانی خود شک کنی آریکافر شود از غصه ی نان گر که مسلمانکتمان نتوان کرد که ما اهل فریبیمبا صورت انسان، تهی از سیرت انساندر بزم مناجات چنان غرق خداییمانگار نه انگار خدا گفته فراوانمسلم نبود آنکه به هنگامه ی یاریدارایی خود را بکند از همه پنهانای شیخ مکن موعظه تاثیر نداردآن جسم که از لقمه ی شبهه شده انبان                          بیرجند 1401/1/10 بخوانید, ...ادامه مطلب

  • انتشار نور

  • تاریکی نور را بلعیده بودکورسوی ستاره ای حتی آسمان را روشن نمی کردمی گویند نوادگان ظلمت قصد شکستن کمر نور را کرده اندخانه ها خاموش ، بی چراغ، بی رابطه خانه ها بی عشق، بی کلام ، بی نانو اتفاق دردناک زنده به گور کردن دخترانجارچیان  بر هفت مناره ی شهر  موسیقی و دهل می نواختندحجاز در عصیان و تباهی می سوختببخشید آقای ابو سفیان شما فکر نمی کنید دموکراسی را به سخره گرفته ایدآخر زنده به گور کردن دختران با قواعد دموکراسی نمی خواند چرا اینقدر نژاد پرست هستید شما چرا سیاهان را آدم حساب نمی کنیدآه یادم نبود شما از طبقه ی ممتاز هستید و دارای ژن برتردختر اما داشت ردای پدر را ازخاک می تکاند که زنده به گور شدشما را چه بنامیم خوب است آقای ابو سفیانتروریست، نژادپرست، قبیله گرابلانسبت، شما از اشراف مکه هستید و بزرگیادمان نرفته است که با سلاح تحریم قصد شکستن مقاومت را داشتیدشعب ابی طالب را می گویم یادتان که هستآن روزها چقدر خرما برکت داشت که سه سال مقاومت را سر پا نگه داشته بودو از نسلی به نسل دیگر منتقل می کرددیگر نمی توانید ما را انکار کنیدما حضور داریم آقای ابو سفیانما در حیاط خلوت شما در حال داد و ستد هستیماز دراوزه های شامات تا شاخ آفریقا در تیر رس ماستما وارث آن اتفاق بزرگ هستیماتفاقی که منجر به نور خواهد شدیادتان می آید می خواستید نور خدا را خاموش کنیدامروز اتفاق عجیبی افتاده است ستاره ای دنباله دار از دروازه های یمن مامور انتشار نور شده استشما آن را نمی بینیدشما یاد گرفته اید باد به غبغب بیندازید و تا نوک د ماغتان را تماشا کنیدما اما در ماجرای خندق نور خدا را در ضربه ی کلنگ پیامبر یافتیمآماده ی فتح مکه هستیم آقای ابو سفیانآخرین فتنه را کلیک کن دلمان برای آخرین نبر, ...ادامه مطلب

  • تقدیم به جانبازان اعصاب و روان

  • قلب مریضت پشت هم هی درد می گیردآخر تو را از من همین نامرد می گیردآن ترکش همپای تو با بی زبانی هاجا مانده در قلبت دراثنای جوانی هادر کربلای چندم از سال هزار و شصتدر خانه ی ما هر دقیقه کربلایی هستهی هر , ...ادامه مطلب

  • این روزهای سخت چقدر محتاج حضور توایم ای دلیل غایب از نظر

  • بی تو شنیده ام هذیانهای بیشتربس طعنه ها و زخم زبانهای بیشتربا هر نفس کشیدن خود رنج می برمسهم من است بی تو زیانهای بیشتراین روزهای سخت شما را به هر زبانفریاد می زنند دهان های بیشترکار دلم ببین به تلاطم, ...ادامه مطلب

  • قلم را به هر سو می چرخانم به تو ختم میشود ای امام شهید

  • قرار شد که بیاید زمین به پابوست قرار شد که بیفتد به پایتان خورشیدکدام صاعقه در تو نوید باران داشت که آمد ابر کریمی و آسمان باریدکه هفت بادیه بی تو قرین تف بودم که هفت بادیه بی تو پی شرف بودمبه طوف قبر, ...ادامه مطلب

  • موسی زمان

  • موسی اگر روزی عصایش را بیندازدحتی اگر گرد عبایش را بیندازدخواهد اگر که ساحران را فتنه بنشاندیا سامری را زیر پاهایش بیندازدحتی چهل شب نه، اگر یک شب به تنهاییبا بغض، بنشیند دعایش را بیندازدطوفان کند ارک, ...ادامه مطلب

  • غزل عاشورایی

  • برطاق عرش ولوله ای پا گرفته استگویا سه ساله روضه ی بابا گرفته استیک راز سر به مهر شبیه غمی بزرگدر چشمهای روشن او جا گرفته استدر کار کائنات در افتاده اتشیکین گونه خون به چهره ی دنیا گرفته استدنیا دچار , ...ادامه مطلب

  • غزل علوی

  • صحن و سرای خانه یک سر روضه می خواندسجاده بر سر می زد و در روضه می خواندمحراب هنگام دعا حالی دگر داشتصحن و رواق و مهر و منبر روضه می خوانداحوال عالم ناگهان زیر و زبر شدوقتی غریبی زیر خنجر روضه می خواند, ...ادامه مطلب

  • ایمان فروشی

  • نامرد مردانی که وجدان می فروشندخود را برای لقمه ای نان می فروشندتدلیس بازانی که ابلیس زمانندتاجر مابانی که قرآن می فروشندبا داغهای روی پیشانی نشستهتقوی نشان هایی که عصیان می فروشنداین گرگ،چوپان سیرتان, ...ادامه مطلب

  • آوای مرگ

  • فرقی ندارد باد و بوران باشی یا طوفانوقتی که سهمت مشت خاکی باشد ای انسانبسیارها قبل از من و تو بعد ماهم نیزرفتند و ماهم یک نظر یک لحظه و یک آنمرگ است و گلچین است گلچینی که می آیدیک روز از راهی پر از گل, ...ادامه مطلب

  • عشق و ترفند

  • پریشان می کنی ما را به زیبایی و دلبندیپریشان تر که می بینی پریشانیم و می خندینگاه شب فروزت را دریغ از من نمی کردیزمین را تار می بینم دو چشمت را که می بندیاسیرم کردی و رفتی، نماندی پای من ، ماندمبه زیر, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها