شب بی انتها

ساخت وبلاگ

زخم عمیق من دهان واکرده ای مردم  انگار درمن چیزهایی را تکان دادند 

بر ریشه ی تنهاییم زیر و بمی افتاد  آتش فشان بی صدایی را تکان دادند 

من گریه کردم موج دریا را نفهمیدند من گریه کردم ابرها درهم گره خوردند 

دستی رسید و موج دریا را نوازش کرد ابری چکید و رودهایی را تکان دادند 

فریاد کردم ،شب به سمت روشنی افتاد فریاد کردم ناگهان سیبی فرو غلتید 

خورشید در من شعله می گیرد که گویی تو در من شب بی انتهایی را تکان دادند 

نا گفته هایی بودم از رنج و شکیبایی لبهای من با ذکر یا قیوم می لرزید 

من شعر خواندم زیر و رو کردند دنیا را انگار دستان  دعایی را تکان دادند 

مردم همه زندانی دنیای خود بودند  آزادی نوع بشر مفهوم تلخی داشت 

وقتی قفس معیار پرواز کبوترهاست سگها پریدند و دم و پایی تکان دادند 

انگار چیزی توی ایمانم زیادی بود شاعر شدم اعجاز من سبک غزلهایم 

شد زیر و رو معیار شاعرپیشگی اینجا در من من بی دست و پایی را تکان دادند 

من خواب بودم موج دریا را فرا خواندند من خواب بودم آب آمد هستیم را برد 

 باور نمی کردم ولی انگار طوفان بود کشتی شکست و ناخدایی را تکان دادند 

                                                                      بیرجند 9/5/95

عاشقا نه های غزل...
ما را در سایت عاشقا نه های غزل دنبال می کنید

برچسب : شب بی انتها,شب بی انتها نوشته مریم شایگان,رمان شب بي انتها,شب های بی انتها,خلاصه رمان شب بی انتها,دانلود رمان شب بی انتها pdf,دانلود رمان شب بي انتها,شب و رود بی انتهای ستارگان,شب سرد و بی انتهای زمستان,که مثل غربت شب بی انتهاست, نویسنده : zaynali1349o بازدید : 359 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 9:25